به گزارش سینماپرس، برزو نیکنژاد که بیشتر او را با آثار طنز به خاطر میآوریم نتوانسته یک اثر جدی اجتماعی بسازد، او سعی داشته با ساخت «دوزیست» اجتماع و آدمهای طبقه فرودست را مورد تحلیل و ارزیابی قرار بدهد، اما عدم انسجام در فیلمنامه و قصهپردازی و عدم ایده مرکزی باعث شده این فیلم در حد یک طرح خام با موقعیتهای سادهانگارانه باشد، چیدمان موقعیتها آنقدر ساده و مصنوعی شکل گرفته که مخاطب نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند، ایجاد ارتباط کاراکترها و نقش آنها در روند فیلم نمیتواند متقاعدکننده باشد، جغرافیای اثر در ناکجایی مطلق است.
در همان سکانسهای اول فیلم «دوزیست» با ورود مریم به گاراژ، عطا عاشق و دلخسته او میشود! فیلمساز فارغ از هر شخصیتپردازی حتی در ابتداییترین شکل ممکن آدمها را به فیلم وارد میکند. هیچ کدام از کاراکترهای فیلم «دوزیست» دارای هویت مستقل نیستند و فیلمساز سعی کرده با اطلاعات قطرهچکانی مخاطب را با فیلم همراه کند که این اتفاق رخ نداده است.
زمانی که فیلمساز نتواند قصهگویی یا شخصیتپردازی کند، چطور ممکن است مخاطب همراه فیلم شود. دیالوگهایی نوشته شده که هیچ ربط منطقی با جهان الکن فیلم ندارد، عاشق شدن عطا در یک نگاه و در ادامه صیغه کردن مریم بدون هیچ آگاهی منطقی از گذشته این دختر نه تنها از او یک قهرمان نمیسازد بلکه این کاراکتر عقب افتاده به نظر میرسد، از سوی دیگر خالی کردن گاوصندوقِ سیفی به دلیل پرداخت دیه است که چند بار در فیلم بیان میشود که انگار مجتبی با ماشین به کسی زده و حالا او فراری است و به خانه عطا پناه آورده، اما این مسئله رها میشود و فیلمساز تنها خواسته با یک بهانه غیرمنطقی حضور مجتبی را در آن خانه موجه جلوه دهد، اما حمید هم که یک کاراکتر لمپن است مشخص نیست کار و کاسبیاش چیست، آیا او کلیدساز است؟
«دوزیست» فیلمی خردهپیرنگ است؛ اثری که نمیتواند راه خود را به مخاطب نشان بدهد. موقعیتهای کمجان و لاغر در بسترسازی این فیلم که از هجو گذشته است نمیتواند نکته مهمی برایش محسوب شود. اساساً زبان «دوزیست» در روایت داستان آنقدر سست و لحظهای است که فیلمساز نمیداند چگونه و چطور گرهافکنی کند، آیا این فیلم میتواند گرهی داشته باشد؟
زمانی که فیلم اساس و چارچوب لازم را در موقعیتپردازی نداشته باشد فیلمساز نمیتواند شرایط قصه گویی را مهیا کند. دوزیست به شدت متکی بر بازیگرانش است، اما زمانی که فیلمنامهای نباشد بازیگر هم نمیتواند بازی قابل قبولی ارائه دهد، به همین دلیل ما با اثری مواجه هستیم که بازیگران فقط در قاب حضور دارند، حتی در سکانسی که دوستِ مریم وارد فیلم میشود، هیچ اتفاق مهمی رخ نمیدهد جز چند زد و خوردی که به شدت هم تصنعی است. قصد فیلمساز از چیدمان این سکانسهای نارس مشخص نیست، یا در ادامه چگونه گاوصندوق خالی شد یا پدر چرا باعث انفجار انبار سیفی میشود؟ یا دعوای عطا و مجتبی در سکانس آخر بیمنطق است.
حمید کاراکتر لمپن چگونه سر عطا را کلاه گذاشت یا مریم چرا باید با حمید از آن خانه فرار کند؟ «دوزیست» از آن دسته از فیلمهاست که عناصر زیادی را کم دارد تا به یک اثر سینمایی برسد، این فیلم نمیتواند در حد یک تلهفیلم باشد، فضاپردازی آشفته قابهای غیراستاندارد باعث میشود بیپرده لو برود که فیلمساز نمیتواند فیلم سینمایی بسازد.
اینکه چرا باید برزو نیکنژاد در سینما فیلم بسازد کاملاً نامشخص است، او کارگردان تلویزیونی است و فاصله زیادی دارد که بتواند کارگردان فیلم سینمایی باشد.
«دوزیست» یک اثر الکن و ناقص با بازیهای به شدت غیراستاندارد است، اینکه جواد عزتی یا هادی حجازیفر چگونه قبول میکنند در این فیلمها بازی کنند از نکات باورنکردنی است.
باعث تأسف است که چرا باید فیلمی مثل «دوزیست» در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد؛ فیلمسازی که در کارنامه کارگردانیاش «پیتزا مخلوط»، «زاپاس» و «لونه زنبور» را دارد.
*روزنامه جوان
نظرات